پست بیست و چهارم

ساخت وبلاگ

به نام الله بهاران

 

یکی از افتضاح ترین امتحانای عمرم رو دادم. باید بشینم فقط از خدا بخوام که نمره انتهایی کلاس نباشم. دلمم میخواد بگم به درک. حالش خوب نبود. میدونم سمانه رو دوست داره. میدونم‌ بینمون نمی تونه هیچ‌چیزی وجود داشته باشه ولی از تصورش هم حالم خوب نمیشه وقتی بدونم ناراحته. میدونم شاید هیچ وقت سهم من نباشه و شاید اصلا نتونم باهاش خوشبخت بشم ولی دلم نمی خواد ناراحت باشه. خداوندا ینی میشه تو ادامه ی این روز اون اتفاقی بیفته که دوست دارم؟ میدونم که راحت میتونی بهم بدی اونی رو که دوست دارم و راحت میتونی برام آرزوش کنی. کمکم کن لطفا. ممنونم مهربون ترین

پست سیزدهم...
ما را در سایت پست سیزدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : medicalfumsgirlstudent بازدید : 98 تاريخ : شنبه 8 تير 1398 ساعت: 23:00